تا تو نگاه می کنی کار من آه کردن است
ای به فدای چشم تو این چه نگاه کردن است؟
قربان شما
تو از همه حقیر تری
دلم نمی خواد که دیگه به عشق تو خواب ببینم
یا نامه هاتو بین ورقهای کتاب ببینم
دلم نمی خواد شونه هام خمیده از سرت بشن
یا اینکه دست سرد من قربانی آخرت بشن
صدام نکن که اسم من حرو لحن دروغت
میشه و نفرین دلم سزای چشم بی فروغت
عذاب و رنج و سختیت فدای تار موی من
تا تو نباشی که غم هاتو بکشی به روی من
کی بود که عاشقانه گفت به تو که من دوستت دارم؟
نگاهتو از چشمهای پاک بهشتی می خرم؟
نگو که باز عاشقی و حرف از رسیدن می زنی
تو از همه حقیر تری ، نگو که لایق منی
نوشته : پریسا
موفق باشید
رضا داوود نزاد قهرمان کاراته است!!!؟
شاید برایتان جالب باشد که بدنید رضا داوود نژاد بازیگر تپل مپل مجموعه طنز “ زندگی به شرط خنده “ و فرزند علیرضا داوود نژاد “ دان 2 “ کاراته و قهرمانی شهرستانها و رتبه سوم کشوری را در رشته “ کان ذن ریو “ دارد
به حق چیزهای نشنیده!!!!!!!؟
موفق باشید
Fade To Black
Life, it seems, will fade away
Drifting further every day
Getting lost within myself
Nothing matters no one else
I have lost the will to live
Simply nothing more to give
There is nothing more for me
Need the end to set me free
Things are not what they used to be
Missing one inside of me
Deathly lost, this can't be real
Cannot stand this hell I feel
Emptiness is filing me
To the point of agony
Growing darkness taking dawn
I was me, but now He's gone
No one but me can save myself, but it's too late
Now I can't think, think why I should even try
Yesterday seems as though it never existed
Death Greets me warm, now I will just say good-bye
موفق باشید
پریسا
METALLICA
تو به من خنديدي و ندانستي من با چه دلهره
از باغچه همسايه سيب را دزديدم
باغبان از پي من تند دويد
سيب را دست تو ديد
غضب الوده به من كرد نگاه
سيب دندان زده از دست من افتاد به خاك
و تو رفتي و هنوز
سالهاست كه در گوش من ارام ارام
خش خش گام تو تكرار كنان ميدهد ازارم
و من انديشه كنان غرق اين پندارم
كه چرا
خانه كوچك ما سيب نداشت
گفتم :بهار
خنده زد و گفت : اي دريغ
ديگر بهار رفته نمي ايد
گفتم :پرنده ؟
گفت: اينجا پرنده نيست
اينجا گلي كه باز كند لب به خنده نيست
گفتم :درون چشم تو ديگر ..؟
گفت :هرگز نشان ز باده مستي دهنده نيست
اينجا به جز سكوت،سكوتي گزنده ني
شعر از : حمید مصدق
به سفارش : داداش گلم ، حمید رضا باقری
Low Man's Lyric :
My eyes seek reality
My fingers seek my veins
Theres a dog at your back step
He must come in from the rain
I fall cause I let go
The net below has rot away
So my eyes seek reality
And my fingers seek my veins
The trash fire is warm
But nowhere safe from the storm
And I can't bare to see
What I've let me be
So wicked and worn
So as I write to you
Of what is done and to do
Maybe you'll understand
And won't cry for this man
'Cause low man is due
Please forgive me
My eyes seek reality
My fingers feel for faith
Touch clean with a dirty hand
I touched the clean to the waste
So low the sky is all I see
All I want from you is forgive me
So you bring this poor dog in from the rain
Though he just wants right back out again
And I cry, to the alley way
Confess all to the rain
But I lie, lie straight to the mirror
The one I've broken, to match my face
The trash fire is warm
But nowhere safe from the storm
And I can't bare to see
What I've let me be
So wicked and worn
So as I write to you (yeah)
Of what is done and to do (yeah)
Maybe you'll understand
And won't cry for this man
'Cause low man is due
Please forgive me
from: James
METALLICA
چندی پیش در کشور به ظاهر متمدن آمریکا مسابقه ای برگزار شد که نه تنها حیرت انگیز است ، بلکه بسیار تاسف بار می باشد
در این مسابقه از تمام افرادی که با عبور دادن حلقه ها و نگین های مختلف از سر و صورت خود چهره ای عجیب برای خود درست کرده بودنددعوت به عمل آمد که در روز و تاریخ مقرر در این مسابقه شرکت نمایند
در این میان “جاناتان” 27 ساله از کشور امریکا رکورد دار بود . او حدود 83 سوراخ در صورت خود ایجاد کرده بود . جالب آنکه جاناتان به خبر نگاران اعلام کرد نفس کشیدن او به سختی صورت میگیرد و قادر به خوردن هیچ نوع غذایی به جز مایعات نیست
فیلیپ” که از انگلستان به این مسابقه آمده بود دست به کار عجیبی زده بود . این مرد 37 ساله بر روی سر خود 13 عدد شاخ کوچک فلزی به وسیله عمل جراحی کاشته بود
بدتر از همه که بسیار عجیب هم می نمود “ آنجل “ دختر جوان 17 ساله ای بود که از درون حنجره خود یک حلقه عبور داده بود . آنجل کار خود را بی نظیر می دانست و جالب آنکه او نیز قادر به خودن غذای جامد نبود و تنها می توانست از طریق مایعات تغذیه کند
موفق باشید!!!!!!!!؟
لبخند را برلــــبانم چه ساده می خشــــکانی
خوناب را ز رگهــــایم آسـوده می چکــــانی
زمام قلــب مــــرا بی پروا گرفــــته ای دست
سوی نگاهت با من است و افسوس نمی دانی
نوشته : پریسا
با نظراتتون دلگرم میشم
باز چرا شکوه کنی ز کار دنیـــــا برخـــــیز
از پونه سر دوانده بر خاک سرایت نگــریز
عمـــر رایــگان مده چــــون باد از کیـنه و آز
آدمــی را این روز اسـت مجـــالش برخیـــــز
قربان شما : پریسا
نوشته : پریسا
سلام بچه ها
امیدوارم خوب و سرحال باشید
من بالاخره وبلاگم رو افتتاح کردم
و خیلی هم خوشحالم
امیدوارم بتونم مطالب زیبایی رو تو وبلاگم بذارم
قربان شما
black_night